خواستم تا بازوان بر گردنش حایل کنم
این دل بشکسته را ترمیم از آن حاصل کنم
من خیال خام در فکر تو بودم آنچنان
فکر بی¬جا بودم و فکری زهی باطل کنم
آدم مسکین کجا و صاحب شوکت کجا
راه بسیار است خود را پیش او سائل کنم
میروم این ره اگر دشوار باشد همچو کوه
تا رسم روزی به پیشش خوشهای قابل کنم
گشتهام پابند رویش در خیال خویشتن
استوارم پا به راهش تا دلی مایل کنم
«طیّبی»را در فراغش جرحهای بر دل گرفت
التیامش مرهمی باشد از آن عاقل کنم