ای یار باوفا به خدا میسپارمت
هر جای بگذری به خدا میگذارمت
دانم بدون تو نشوم هیچ کامران
ای مونسم بدان که تو را دوست دارمت
ما را نظر بر آر که ناکام ماندهایم
دارم نظر به روی دوچشمم برآرمت
از من مکن کناره که دل رفته از کفم
بازآ که چون نهال جوانی بکارمت
امّید «طیّبی» شدهای بار دیگرش
نومید پس مکن به خیالی که دارمت