نالۀ شب گیر من سوزد جهان را عاقبت

نالۀ شب گیر من سوزد جهان را عاقبت
آه جانسوزم بگیرد کام جان را عاقبت

نام زیبای تو را ترسیم کردم دفتری
تا بماند یادگاری، زندگان را عاقبت

بی‌کسان را یاوری باشد در این دیر کهن
بی‌گمان یاری رساند بی‌کسان را عاقبت

ناامیدی نیست اندر درگهش معشوق من
جستجو کن در جهان یابی نهان را عاقبت

بی‌تو ماندن این جهان زندان هارون بدتر است
پیش تو زندان گلستان شد مکان را عاقبت

من که درماندم بگو حلّال مشکل در کجاست
تا کند مشکل‌گشا کارم زمان را عاقبت

مختصر کن «طیّبی» نقل شکوه یار را
تا که نااهلان ندانند فرّ آن را عاقبت

© 2024 حاج رحمت اله طیبی