کی توانی مرد ره را باز داری ای رفیق
پند گیر از رهروان گر هوشیاری ای رفیق
کاروان راهیست یعنی توشهای آماده کن
محفلت هرگز نماند در قراری ای رفیق
هوش دار از کار رندی هیچ کس سودی نبرد
تا نگردی راست راهی همچو ماری ای رفیق
وقت پیری¬در پشیمانی به سر بردن چه سود
در جوانی سود داد انجام کاری ای رفیق
من چه دانم بهر چه در عالمم
از تو خواهم همّتی مشکل نیاری ای رفیق
«طیّبی» با عجز خواهد از تو امداد وصال
چون رهی دشوار دارد پی بداری ای رفیق