سرای من شده روشن که یار باز آمد

سرای من شده روشن که یار باز آمد
دوباره فصل جوانی ز در فراز آمد

سرور شادی ما بازیافت این خانه
که نور انور رویش ببین چو ناز آمد

چو بخت گشت بلند از قدوم تاج‌ سرم
که دولت از قدمش رو به دلنواز آمد

به وقت سعد بنازم همه ز شوکت اوست
به کعبه نازِ جمالش چو نور ساز آمد

که کام تلخ من امشب ز شهد شیرین است
به این حلاوت از او بهر ما جواز آمد

خوشی گرفته وجودم به خویش می‌بالم
بناز لطف طراوت چو بی‌نیاز آمد

ز پرده گشت عیان «طیّبی» نگار آخر
ز عشق او به نظر عشق قصّه ساز آمد

© 2024 حاج رحمت اله طیبی