یاران وصال یار به دل آرزو کنم

یاران وصال یار به دل آرزو کنم
هر بوستان که بینم و هر گل که بو کنم

خوش باش آن زمان که مرا جام پر دهند
در خدمتش برآیم و دستی سبو کنم

ریزم بر آتش آب که بنشانم این شرار
چشمان خود پر از رخ زیبای او کنم

دارد شرار این دل بیمار من ز عشق
جان بر نثار مقدم او خون وضو کنم

از شامگاه تا به سحر سوی کوه و دشت
سرگشته‌ام روان ز پیش جستجو کنم

همواره دوست داشته‌ام یار خویش را
با یاد اوست جرح دلم را رفو کنم

چون «طیّبی» نظاره‌گر زلف یار بود
زان یک نظر ز پیچ و خمش گفتگو کنم

© 2024 حاج رحمت اله طیبی