می ‌رسد روزی که گردد عشق آسان غم مخور

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبۀ ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
«حافظ»

می ‌رسد روزی که گردد عشق آسان غم مخور
این دل پژمرده گردد شاد و خندان غم مخور

گر هزاران طعن دشمن بشنوی محزون مشو
وعده نزدیک است می‌گردد نمایان غم مخور

آتش هجران او سوزد دل دیوانه را
دل تحمّل می‌کند سوزش ز هجران غم مخور

دل نسوزاند به ما بیگانه‌ای در مشکلات
چون یکی مشکل گشاید بهر کیوان غم مخور

وارث ختم رسالت فاتح کلّ جهان
می‌شود فریاد‌رس بر اهل ایمان غم مخور

عدل و انصاف و عدالت می‌کند او برقرار
می¬کند حاکم به دنیا حکم قران غم مخور

حضرت عیسی کند روزی بر ایشان اقتدا
آدم و عالم بود بر وی به فرمان غم مخور

«طیّبی» شادی فزون کن چون به امّیدش تویی
عاقبت دنیا شود از آن گلستان غم مخور

© 2024 حاج رحمت اله طیبی