زندگی پیوسته با عشقم هدایت میکند
همچو بلبل عشق دلدارم حکایت میکند
بنگر این شوریده خاطر را که باشد بیقرار
نالۀ جان سوز دارد چون شکایت میکند
شکوه ام را با کسی گویم شود فریادرس
قصّۀ عشق است اینجا دل روایت میکند
دل مشو مأیوس گو اسرار عشق بیحساب
راه مشکل رنج بسیارش سرایت می کند
هر که دارد بر سرش شوق دل آرای نگار
جلوۀ زیبای دلدارش حمایت میکند
سنگر عاشق بود در کنج خلوتگاه دل
هجر دلدارت چه سختیها برایت میکند
«طیّبی» باشد بسی مسرور بر دامان عشق
چون¬که محبوبش چنین وی را عنایت میکند