دوش اندر نظرم آن رخ زیبای تو بود
دل شب باز خیالم قد رعنای تو بود
به هوای سر زلفت به کمند افتادم
دلخوشم چون به هوای سر بیتای تو بود
آتش عشق فزون بود به دل تا به سحر
التیام دلم از زلف چلیپای تو بود
ای سیه چشم ز کویت چو خوش آورد نسیم
این همه بوی خوش از کوی دل آرای تو بود
شب و روزی همه وقتم به جز از یادتو نیست
اینچنین وصف جمال از سر معنای تو بود
روی احسان بنمایی به نظر لطف شماست
رحمت از سوی تو این همّت والای تو بود
«طیّبی» در همۀ عمر خود از کثرت غم
چون بیابان شده از تشنۀ مینای تو بود