گفت یارم قهری و از دوریات زارم هنوز
گفتمش قهرم ولی پیشت گرفتارم هنوز
گفت با من تا به کی ناسازگاری میکنی
گفتمش حاشا که من پر اشک ابصارم هنوز
گفت نازکبین مرا این درد بیدرمان نمود
گفتمش گویا طبیبی چونکه بیمارم هنوز
گفت که از مصلحت این وصل ما را چاره کن
گفتمش صالح تویی صلحی به افکارم هنوز
گفت من سروم اگر سر خم کنی خواهم شکست
گفتمش قدّ خمیده باز پیکارم هنوز
گفت داغ عشق بیحاصل بسوزد «طیّبی»
گفتمش بیهوده گویی گردنت بارم هنوز