شب یلدا غریبانه نشستم

شب یلدا غریبانه نشستم
سکوت شب به ویرانه شکستم

به یاد عشق خالص در زمانی
چنان مرغی پرید از خانه دستم

از آن نالم شبانگه از جدایی
کز آن فرقت چنین دیوانه هستم

تو ای معشوق دانی عشق عاشق
خبر داری تو دردانه پرستم

سپردم تا نسیم از من پیامی
رساند بر تو من میخانه مستم

تو ای ساقی منم محتاج جرعه
بده جامی در این ویرانه دستم

مشو راضی شوم آزرده خاطر
ملقّب «طیّبی» مستانه هستم

© 2024 حاج رحمت اله طیبی