موی سپید خود به گرانی خریدهام
ارزان نمیدهم به جوانی خریدهام
دیر آمدی جوانی خود را فروختم
با قیمتش چو قدّ کمانی خریدهام
ای دوست سرزنش مکن این پیر ناتوان
این وقت ناتوان به توانی خریدهام
فرسودگی میسّر از آن گشته اینچنان
هر لقمه نان به قیمت جانی خریدهام
عمر گذشته را پی گم کردهای شدم
این خطّه بس خوشی ز نشانی خریدهام
جز غم مرا نگشته نصیبی از انتظار
از او ازل نشان زمانی خریدهام
از مهر اوست «طیّبی» امروز شادمان
شادی ز لطف اوست نهانی خریدهام