آتشی از عشق خود بر سینۀ دلبر زنم

آتشی از عشق خود بر سینۀ دلبر زنم
در طریقش قید سر یکباره از پیکر زنم

هرکسی از عشق می‌گوید بدان دیوانه است
من که مجنونم بر آتش زیر خاکستر زنم

تیر مژگانش چنان بر قلب من کرده اثر
درد جرحش کرده بیمارم که در بستر زنم

او نمی‌پرسد چرا از عاشقی چون سِر ّعشق
او ز پنهان آگه است آری که دم کمتر زنم

با جمال بی‌نظیرش دل برون کرده ز جای
جان شود آزاد از جسمی که تا پرپر زنم

عمر خود را انتظارش «طیّبی» از کف نهاد
باز هم در انتظارش صد رقم دفتر زنم

© 2024 حاج رحمت اله طیبی