مقصود یار چیست که آزار میکند
از راه صدق، گاه مرا خوار میکند
دارم وفا ز راه صفا دل خوشم به او
اما چه او همیشه مرا زار میکند
از دست اوست جان بسپارم به دشمنم
دشمن به کینه، دوست به کردار میکند
ما طعنهها ز خلق شنیدیم بهر او
هر چند او ز غارت ما کار میکند
گر بگذرم ز او نبرم جان برون ز غم
گر نگذرم ز غصّه سرم دار میکند
من مست عشقم و نه می جام دیگری
با مست او عدوات هشیار میکند
با قلب ناز «طیّبی» افسونگری که کرد
پس روزگار ما چو شب تار میکند