کمند زلف تو در بند گشتم
امید زندگی، لبخند گشتم
هزاران آرزو از دل بریدم
رها کردم به تو پیوند گشتم
که تا امروز من عمرم تلف شد
دوباره عشق تو یک چند گشتم
که تا دیدم تو را با ناز و غمزه
شدم بیخود ز جا دل کند گشتم
ربودی دلبرم دل با نگاهت
نظر کردم تو را دلبند گشتم
گرفتی جان من با نیشخندت
من از خند لبت پرخند گشتم
شراب نوش لعلت نوش کردم
ز حاصل «طیّبی» پابند گشتم