من افسرده چون از بینوایی
گرفتارم به درد بی وفایی
عزیزان همچو نی با من بنالید
بنالیم از جفاهای جدایی
منم در بند زلفانت پریشان
پریشان کردهای از بی حیایی
اگر میل دلت با من تو بودی
چرا با دیگران میل خطایی
که من دربند چشمانت اسیرم
اسیرم کینهورزی تو چرایی
تو دیدم داغ دل بس تازه کردی
تو تازه، خوش طراوت، باصفایی
دو ابروی کمان چون تیر مژگان
هدف شد «طیّبی» از پرجفایی