یارب دلم گرفته که جانانم آرزوست
امشب خیال دیدن آن جانم آرزوست
چون طائر نی ام که پر بزنم روی بام او
همچون عقاب بال و پر ارکانم آرزوست
دورم هزار منزل از او چارهساز کیست
یارب سبب تویی که به احسانم آرزوست
هرگز ندارد او خبر از حال زار من
تشریف او به نیّت درمانم آرزوست
دل تاب دوری از رخ جانان نیاورد
بیتاب گشته دل به سر افغانم آرزوست
مرسوم نیست درشکنم عهد خویش را
دارم وفا به عهد تو پیمانم آرزوست
روزی اگر جدا شوی از «طیّبی» به خشم
بر قلب خویش تیزی پیکانم آرزوست