اگر چه مانده دل و پیر و ناتوان گشتم
به یاد روی تو افتادم و جوان گشتم
تو را ز ذات خداوند خود طلب کردم
عجین وصل شدم خرّم این زمان گشتم
ز نیست، هست شدم از ازل برایت دوست
ز بهر طاعت آن وارد این جهان گشتم
به هر کرانه نظر میکنم تو پیش منی
تو را بدون تو دیدم به هر مکان گشتم
زبان لال مرا نطق باز بخشیدی
درون مکتب عشق اهل نکته دان گشتم
به جز تو وصف کسی بر زبان نمیآرم
که چون ز همّت والایت امن جان گشتم
که باز از تو بخواهم مدد به عالم عشق
به ناتوانی خود از تو پرتوان گشتم
مکن دریغ تو از«طیّبی» به رحمت خویش
یگانه عشق تویی، پیرم و جوان گشتم