در غمت من گله از روز کنم
آتش عشق تو دلدوز کنم
چون تو از عاطفه عاری بودی
ز وجودم گله هر روز کنم
از چه وجدی ز وجود تو برد
بی خبر فکر تو مرموز کنم
دل ربودی ز من خسته چرا
دل شکستی که به دل سوز کنم
تو بیا ماتم ما را بزدا
که خزان را به تو نوروز کنم
در غمت من گله از روز کنم
آتش عشق تو دلدوز کنم
چون تو از عاطفه عاری بودی
ز وجودم گله هر روز کنم
از چه وجدی ز وجود تو برد
بی خبر فکر تو مرموز کنم
دل ربودی ز من خسته چرا
دل شکستی که به دل سوز کنم
تو بیا ماتم ما را بزدا
که خزان را به تو نوروز کنم