کی گفتمت تو بر رخ زیبا مکن نگاه
گفتم نگاه حرص و طمع خود مکن تباه
کی گفتمت که سیم و زر از خود دریغ کن
گفتم تو کم گذار سرِ مردمان کلاه
کی گفتمت تو تاج مرصّع منه به سر
گفتم مکن ز مال یتیمان سرای و جاه
کی گفتمت تو کاخ مجلّل بنا مکن
گفتم مکن خراب تو کوخی به اشتباه
کی گفتمت طبیب دل بینوا مباش
گفتم مزن تو زخم زبان قلب بیگناه
کی گفتمت سیاحت و سیر و سفر مرو
گفتم مده به باد تو مظلوم را چو کاه
کی گفتمت زمانه تو راحتطلب مباش
گفتم چو «طیّبی» نکشیدی ز سینه آه