افتاده شدم به ناتوانی

افتاده شدم به ناتوانی
پندم نشد آخر از جوانی

هرگز نبود گذشته یادم
پرسی تو اگر ز من نشانی

بنگر تو به موی صورت من
پندت بدهد اگر بخوانی

این عمر عزیز خویشتن را
دادم به رهی ز دار فانی

چون شمع بسوزمی در آتش
چون شعله رسم به جاودانی

بشنو پسرم تو حرف ما را
یک نکته بس است اگر بدانی

دنیا نکند به کس وفایی
این دهر دنی ز خود برانی

روزی چو تو «طیّبی» جوان بود
اکنون شده پیر ناتوانی

© 2024 حاج رحمت اله طیبی