به اشک دیده نظر کن به رخ عیان دارم
به سوی من بگذر تا به تن توان دارم
ز پای خویش بیایم رکاب تو گیرم
غلام پیرم و امّا دل جوان دارم
به همّت تو بگیرم لوای دوست به دست
سرورخوان توام تا دمی که جان دارم
غلام حلقه به گوش تو بوده و هستم
که دیگری نگزیدم، تو را نهان دارم
اگر به لطف نگاهی به من بیندازی
برای آن رخ زیبا، دل ارمغان دارم
هوای عشق تو بنموده سینه مالامال
فضای سینه پر از مهر جاودان دارم
چو «طیّبی» شده رسوای خلق در همه عمر
صلای عشق تو گویا که بر زبان دارم