وعدۀ حق کی رسد بر دار ما
تا کند یاری به ما آن یار ما
منتظر عالم، همه چشمان به راه
کی برآید شمس خوش دیدار ما
او چو شمع و ما همه پروانهایم
از خوشی سوزاند ما را یار ما
ای که هستی سِرّ حق مولای ما
یک نظر کن سوی حال زار ما
ما پر از دردیم ای درد آشنا
آشنایی، کن دوا در کار ما
نام نیکت گوش هر کس میرسد
میشود همفکر با افکار ما
دیدهها جاری ست چون اشک روان
از فراغت خون چکان ابصار ما
گفتگوی «طیّبی» با دیگران
زرد گردانید این رخسار ما