به تو گفتم بیا زین ره گذر کن
ز حال خویشتن ما را خبر کن
چه شد حرف مرا کردی فراموش
فراموشم مکن رفع خطر کن
تو آگاه از دل پرشور مستم
بیا بهر خدا بر من نظر کن
تو میگفتی تو را میخواهم از دل
تو ای خورشید دل شب را سحر کن
به عشق پاک لیلی، چند روزی
من دیوانه را از غم بدر کن
چو مجنونی ز عشقت در شرارم
تو ای لیلا بیا دل پر شرر کن
قسم بر عهد دیرینی که بستم
تو از نفرین عشق ما حذر کن
دل بشکستهام مشکن دوباره
به کامم هجر تلخت را شکر کن
به یاد آور ز لطفت «طیبی» را
ندامت بعد مرگم بیاثر کن