ای دوست نقش چشم سیاهت مرا گرفت
آن روی باطراوت ماهت مرا گرفت
آن قامت چو سرو، مرا دل ربوده است
گویا ندانی آنکه نگاهت مرا گرفت
یک لحظه من به صورت تو کردهام نگاه
چون تیر عشق گاه به گاهت مرا گرفت
ما را گرفته عشق دلارای غمزهات
ای نازنین تویی که سپاهت مرا گرفت
عمری ز هجر تو نگرفته دلم قرار
ای عشق من بیا که تو آهت مرا گرفت
دانم غبار پای تو بر چشم «طیبی»
چون توتیا بوَد که به راهت مرا گرفت