دل بهر چیست اینکه به عالم فغان گرفت
از شور عشق شعله دل آسمان گرفت
با آه جانگداز بسی سرکشیده غم
صاحبنظر ببین جگرم لخته جان گرفت
بلبل ز هجر گل بکشد ناله از جگر
از شور شوق نغمۀ او گلسِتان گرفت
ما را بس این طراوت و شادابی نگار
با یک نگاه غمزۀ او دل توان گرفت
شوریده خاطرم شب و روز از نگاه او
با یک نظاره از من و دل ارمغان گرفت
شب تا سحر خیال رخ دلربای او
جانم به لب رسید و غمش در نهان گرفت
دلها به جان غمزدۀ «طیبی» بسوخت
از نالههای او شرر اندر جهان گرفت