من مست عشقم و دل دیوانه در من است
عشق نگار در ره میخانه خرمن است
ای دل بیا به خانۀ رندان گذر مکن
آنجا هزار مشکل و رندانه رهزن است
من غافلم ز پیچ و خم راه عشق پاک
چون لاف عاشقی پی بیگانه رفتن است
ما عشق را به عالم امکان نمیدهیم
عالم فنا و عشق چو دردانه در تن است
گفتار را به مقصد ره «طیبی» بگو
بی مقصد آنکه رفت ز کاشانه بر کن است