ربط بین من و ساقی شکرآب است هنوز
جام اندر کف ساقی می ناب است هنوز
دل سودازدهام شعله ز معشوق گرفت
کآتش اندر جگرم فکر کباب است هنوز
گرچه سوز جگرم یک به هزاران برسد
پی مقصود فراری به شتاب است هنوز
جمله با مرحلهای گشته روان سوی خراب
کوی آباد چرا رو به خراب است هنوز
شَبَهی خواب و خیال است در این دیر خراب
دست خود کرده به خون چهره به خواب است هنوز
حرم عشق و وفا گر ره مقصود من است
طالب هر خطرم آب سراب است هنوز
«طیّبی» دعوی این بیخردان بیهوده است
معنی عشق ندانند کتاب است هنوز