فهرست غزلیات تمنای وجود

علی ای وفای عزّت تو وفا کنی بقا را ای غم بسوز این دل بی‌حاصل مرا به اشک دیده نظر کن به رخ عیان دارم دستم به دامنت که تو ای یار خوش لقا عمرم برفت سر نرسید آرزوی ما وعدۀ حق کی رسد بر دار ما یارب من دل داده را هاتف از حق […]

مطالعه بیشتر

بیا به همره ما گر تو ای جوان‌مردی

بیا به همره ما گر تو ای جوان‌مردی میان جبهه پر است از هجوم نامردی بیا و راه حق از حضرت حسین آموز به رزمگاه خدا کن به ما تو همدردی بکش تو خصم دنی تا شود زمین آزاد خداست پشت و پناهت دوباره برگردی تویی به سنگر حق همچو شیر خشم‌آلود فکنده‌ای تو عدو […]

مطالعه بیشتر

گر طریق حق بگیری عاقبت جان می‌رسی

گر طریق حق بگیری عاقبت جان می‌رسی مرد ره باشی اگر جمع شهیدان می‌رسی غافل از ایمان نگردی شاهد هر محفلی چون عقیده داشتی بر اهل ایمان می‌رسی ای که فکر ثروتی ز ایمان گذشتی تو مگر غم مخور بیهوده در این ره به پایان می‌رسی شوکت بی‌مایه یعنی خویشتن‌بینی و بس خواری از عزّت […]

مطالعه بیشتر

زندگی پیوسته با عشقم هدایت می‌کند

زندگی پیوسته با عشقم هدایت می‌کند همچو بلبل عشق دلدارم حکایت می‌کند بنگر این شوریده‌خاطر را که باشد بی‌قرار نالۀ جان‌سوز دارد چون شکایت می‌کند شکوه‌ام را با که گویم تا شود فریا‌درس قصّۀ عشق است آنجا دل روایت می‌کند دل مشو مأیوس از اسرار عشق آگاه شو راه مشکل رنج بسیارش سرایت می‌کند هر […]

مطالعه بیشتر

ای مالک و شهریار هستی

ای مالک و شهریار هستی این بنده جفای غم برستی بردی دل من به سوی معشوق با دیدۀ دل به حق پرستی عمرم ز خیال تو گذشته پیوند دل از غمی گسستی پروانه صفت به گرد شمعم ای نور و ضیا کجا نشستی ما را ز چه از ازل سرشتی بر من ز چه تار […]

مطالعه بیشتر

ای عاشق شکسته‌دل با‌صفای من

ای عاشق شکسته‌دل با‌صفای من ترمیم می‌شود دل تو از وفای من بنگر ز چشم دل، منِ افتاده در غمت از گوش دل شنیده‌ای آخر نوای من تا کی کنم تحمّل دوری بیا که من صبرم تمام شد، شب ‌هجرت بلای من قلب رئوف تو به من امّید می‌دهد امّید من بیا تو دگر بر […]

مطالعه بیشتر

الا ای یار زیبا بَه چه زیبایی چه زیبایی!

الا ای یار زیبا بَه چه زیبایی چه زیبایی! تو ای عاشق کش طنّاز مانند زلیخایی زبان، وصف تو را کی می‌تواند با بیان گوید که گویا خوش‌جمالی و جمالت ما به رسوایی کُشد آخر مرا این درد بی‌درمان ز هجرانت طبیبا کی ‌میسّر می‌شود این درد را درمان بینایی حبیبا دل ربودی از من […]

مطالعه بیشتر

اسیر نفس شدم یا کریم! امدادی

اسیر نفس شدم یا کریم! امدادی به دست اهرمنم یا رحیم! امدادی اسیر بند و کمندم بیا به لطف و کرم مرا خلاص نما یا عظیم! امدادی به جز تو نیست مرا هیچ کس مددکاری تویی که دادرسی یا مقیم! امدادی گرفته ظلمت بی‌حد دل من عاصی ز روی تو خجلم یا سلیم! امدادی اگر […]

مطالعه بیشتر

دیشب مرا خیال تو دیوانه کرده بود

دیشب مرا خیال تو دیوانه کرده بود چون گرد شمع این دل پروانه کرده بود بالم نبود تا سر کویت کنم نزول بی‌بال بودنم دل و غم لانه کرده بود شب تا سحر چه سخت گذشت از جدایی ات یاد تو بود عقده به دل خانه کرده بود من بیش از آنچه فکر کنی دوست […]

مطالعه بیشتر
© 2024 حاج رحمت اله طیبی