کمند زلف تو در بند گشتم

کمند زلف تو در بند گشتم امید زندگی، لبخند گشتم هزاران آرزو از دل بریدم رها کردم به تو پیوند گشتم که تا امروز من عمرم تلف شد دوباره عشق تو یک چند گشتم که تا دیدم تو را با ناز و غمزه شدم بیخود ز جا دل کند گشتم ربودی دلبرم دل با نگاهت […]

مطالعه بیشتر

مقصود یار چیست که آزار می‌کند

مقصود یار چیست که آزار می‌کند از راه صدق، گاه مرا خوار می‌کند دارم وفا ز راه صفا دل خوشم به او اما چه او همیشه مرا زار می‌کند از دست اوست جان بسپارم به دشمنم دشمن به کینه، دوست به کردار می‌کند ما طعنه‌ها ز خلق شنیدیم بهر او هر چند او ز غارت […]

مطالعه بیشتر

ز تیره ‌بختی خود شکوه بر کجا ببرم

ز تیره ‌بختی خود شکوه بر کجا ببرم که جامه‌های تباهی به دست خود بدرم به دیده فحش دهم یا که دل زنم خنجر ز دست هر دو خرابم که جان کجا سپرم که دیده کرد خطا دل روان چرا پی شد که عقل گشته مردّد چه می‌رود به سرم چو اشتباه نمود این دلم […]

مطالعه بیشتر

آتشی از عشق خود بر سینۀ دلبر زنم

آتشی از عشق خود بر سینۀ دلبر زنم در طریقش قید سر یکباره از پیکر زنم هرکسی از عشق می‌گوید بدان دیوانه است من که مجنونم بر آتش زیر خاکستر زنم تیر مژگانش چنان بر قلب من کرده اثر درد جرحش کرده بیمارم که در بستر زنم او نمی‌پرسد چرا از عاشقی چون سِر ّعشق […]

مطالعه بیشتر

موی سپید خود به گرانی خریده‌ام

موی سپید خود به گرانی خریده‌ام ارزان نمی‌دهم به جوانی خریده‌ام دیر آمدی جوانی خود را فروختم با قیمتش چو قدّ کمانی خریده‌ام ای دوست سرزنش مکن این پیر ناتوان این وقت ناتوان به توانی خریده‌ام فرسودگی میسّر از آن گشته این‌چنان هر لقمه نان به قیمت جانی خریده‌ام عمر گذشته را پی گم کرده‌ای […]

مطالعه بیشتر

گاه گاهی من نگاهش می‌کنم

گاه گاهی من نگاهش می‌کنم یک نظر بر روی ماهش می کنم در حریم او ندارم جای پا قلب خود را وعده‌گاهش می‌کنم در خیال خویشتن دارم هوس جان، فدا اندر سپاهش می‌کنم شاید امّیدم نگردد ناامید زین جهت خود در پناهش می‌کنم ای حریفان بنگرید احوال من پاسبانی تا پگاهش می‌کنم «طیّبی» صادق بگفتا […]

مطالعه بیشتر

من ز رنج عشق تو تاب و توان دیگر ندارم

من ز رنج عشق تو تاب و توان دیگر ندارم ناصحا منعم مکن جز عشق همبستر ندارم عاشقم هر جا میسّر بود را من گشته ام پرس‌ و جو از من ربوده خواب اندر سر ندارم هر کجا رفتم تو را از عارفان می جویمت عارفی گوید که جز عشق تو همسنگر ندارم دوستان را […]

مطالعه بیشتر

شب یلدا غریبانه نشستم

شب یلدا غریبانه نشستم سکوت شب به ویرانه شکستم به یاد عشق خالص در زمانی چنان مرغی پرید از خانه دستم از آن نالم شبانگه از جدایی کز آن فرقت چنین دیوانه هستم تو ای معشوق دانی عشق عاشق خبر داری تو دردانه پرستم سپردم تا نسیم از من پیامی رساند بر تو من میخانه […]

مطالعه بیشتر

بهترین بانوان زهرا بود

بهترین بانوان زهرا بود او که اقیانوسی از معنا بود بهترین الگوی زن ها در جهان بنت احمد فاطمه والا بود خط مشق کل زن را در حجاب آنکه الگوی زن زیبا بود همسر شاه ولایت فاطمه در شرافت عصمت کبرا بود مادر مولا حسین و هم حسن در غمش ما را شب یلدا بود […]

مطالعه بیشتر

سخن چنان که بخواهم نشد میّسر دل

سخن چنان که بخواهم نشد میّسر دل بگویم آنچه دلم خواهدش در این محفل ندای نفس که می‌گویدش شوم خاموش که دل به جنگ و جدال است کی کند منزل ز جور و محنت نامردمان شوم عاصی خدا تو چاره نما من رسم به مقصد دل بیا رفیق که ما زین جهان سفر بکنیم سفر […]

مطالعه بیشتر
© 2024 حاج رحمت اله طیبی