دوباره دلهره دارم نگار می‌آید

دوباره دلهره دارم نگار می‌آید امید وصل مرا روزگار می‌آید به فکر یاد گذشته قلم گرفته به دست به کلبه‌ام دل شب بوی یار می‌آید دلی دریده که در سینه‌ام، جگر پرخون امیدم آنکه به دل پرده‌دار می‌آید به شکر ایزد حق مهر او ز دل نرود ز مهر خرّمم آن گلعذار می‌آید اگر چه […]

مطالعه بیشتر

گر تلخ دوایی ست دگر تلخ دوا نیست

گر تلخ دوایی ست دگر تلخ دوا نیست چون حرمت بیگانه تو را لطف و وفا نیست افسوس فسون گر ندهد لطف دعا نیست بیهوده دعا نیست که با نام خدا نیست هرکس ره شیطان رود از حق بگریزد عمرش به هدر رفته و با شرم و حیا نیست گر بگذرد از کوی خرابات زمانی […]

مطالعه بیشتر

حسین آن مایۀ ایثار آمد

حسین آن مایۀ ایثار آمد امیر کشور گلزار آمد امید باغبان باغ احمد انیس و مونس و غمخوار آمد حسین است افتخار بنت احمد ز بهر فاطمه دلدار آمد بود او میوۀ قلب محمد ز صلب حیدر کرّار آمد شجاع اولیا فرزند زهرا برای یاری انصار آمد عزیز فاطمه شاه ولایت نشان حکمت اسرار آمد […]

مطالعه بیشتر

یاد تو فارغ از غم ایام

یاد تو فارغ از غم ایام بی تو عالم نمی شود بر کام ای که هستی نشان آل‌عبا پشت پرده نشسته‌ای به قیام شهرتت هر دو کون ورد زبان اهل ایمان دعای شان هر شام هر سحر از خدا طلب دارم که خدایا رسان به ما تو امام دشمنی از اجانب غربی می کند خلق […]

مطالعه بیشتر

رسیده موسم گل در میان باغ و چمن

رسیده موسم گل در میان باغ و چمن دوباره سبز شده هر گیاه دشت و دمن که بلبلان به گلستان غزل سرا گشتند عیان شده همه جا بر درخت زاغ و زغن ببین که قمری خوش خوان ترانه ساز کند ز عطر گل شده صحرا مثال مشک ختن بیا نگار و دمی سیر در گلستان […]

مطالعه بیشتر

از ازل یاران به جز یاری نبود

از ازل یاران به جز یاری نبود در حضورش غیر دیّاری نبود با مصمم کار او شایسته‌تر هیچ‌کس جز او به ابزاری نبود حاکم مطلق به اسرار حیات غیر او بر ما مددکاری نبود ابتدا بر خلق افلاکش نمود زان خلایق درک اسراری نبود حکمتش بار دگر شد آشکار بر ملائک فکر اقراری نبود چون […]

مطالعه بیشتر

دوش اندر نظرم آن رخ زیبای تو بود

دوش اندر نظرم آن رخ زیبای تو بود دل شب باز خیالم قد رعنای تو بود به هوای سر زلفت به کمند افتادم دلخوشم چون به هوای سر بیتای تو بود آتش عشق فزون بود به دل تا به سحر التیام دلم از زلف چلیپای تو بود ای سیه چشم ز کویت چو خوش آورد […]

مطالعه بیشتر

خواهم چو لاله روی برویم برای تو

خواهم چو لاله روی برویم برای تو شاید نگه کنی تو مرا زیر پای تو یک آن نی ام ز یاد تو بیرون که عاشقم من هم ز عشق تو نرسیدم لقای تو واقع نشد که عاشق و معشوق در جهان با هم یکی شوند به وقت ثنای تو دارم نوا به سینه ی سوزان […]

مطالعه بیشتر

خندۀ بی جا مرا نالان کند

خندۀ بی جا مرا نالان کند آدم جاهل خودش گریان کند عاقلی هرگز نرفته راه کج بی‌ادب سامان خود ویران کند آنکه غافل در پی اغیار رفت خویش را چون آتشی سوزان کند هر که دارد اندرون بیدار دل او فدا سر در ره جانان کند آن که نوشد جرعه‌ای از جام عشق نوش عشق […]

مطالعه بیشتر

گر چو مجنون در خیالم عشق تو فرزانه دارم

گر چو مجنون در خیالم عشق تو فرزانه دارم عاشقم زان خویشتن را از عدو بیگانه دارم در روان خود بگو عشق تو را پرورده‌ام من روز و شب مشغول دعوی با دل دیوانه دارم من درون پاک خود را در غمت افسرده کردم غم کشد اخر جنونم هجر تو جانانه دارم خالی از مکر […]

مطالعه بیشتر
© 2024 حاج رحمت اله طیبی