سخن به وادی عشقش گل از حبیب گرفت

سخن به وادی عشقش گل از حبیب گرفت نشانه رفت دلم دامن طبیب گرفت به جستجوی ادب هر دلی که شد مشتاق بسفت زنگ جهالت ره خطیب گرفت اگر به طعنۀ بیگانه دل شود رنجور می‌ارزد آنچه بگوید ورا ادیب گرفت بیا تو صحبت من بشنو ای شهیر ادب سفیر راه بطالت چو نانجیب گرفت […]

مطالعه بیشتر

علی احسان گر لطف خدا است

علی احسان گر لطف خدا است علی ناطق به قرآن لام‌میم است علی اندر عبادت بی‌نظیر است علی اندر لطافت چون نسیم است علی بر جبرئیل استاد باشد علی در قاب قوسینش کریم است علی یاری رس مؤمن به قبر است علی منعم به جنّات‌النّعیم است سخی‌تر از علی عالم ندیده که او کان سخا […]

مطالعه بیشتر

آنان که به‌معرفت کبیرند

آنان که به‌معرفت کبیرند در معنی عشق بی‌نظیرند آنها که صفای عشق دارند در دام بلای غم اسیرند آنها که زدوده‌اند زنگار در مسند پاک حق وزیرند آنان که ز جیفه، درگذشتند در عالم خویشتن دلیرند آن دسته که خون خلق خوردند هر چند غنی ولی فقیرند یاللعجب از چنین مکافات کی دست کسی به […]

مطالعه بیشتر

ربط بین من و ساقی شکرآب است هنوز

ربط بین من و ساقی شکرآب است هنوز جام اندر کف ساقی می ناب است هنوز دل سودازده‌ام شعله ز معشوق گرفت کآتش اندر جگرم فکر کباب است هنوز گرچه سوز جگرم یک به هزاران برسد پی مقصود فراری به شتاب است هنوز جمله با مرحله‌ای گشته روان سوی خراب کوی آباد چرا رو به […]

مطالعه بیشتر

باز دیشب دلم بهانه گرفت

باز دیشب دلم بهانه گرفت تیر عشقت مرا نشانه گرفت اشک ریزم من از غمت شب و روز غم ز آتش به جان زبانه گرفت من غمینم بیا ز راه وفا اینکه عشقت به دل جوانه گرفت تو که هستی عزیزتر از چشم چه مرا گریۀ شبانه گرفت تو که فرمانروای قلب منی چون دلم […]

مطالعه بیشتر

من مست عشقم و دل دیوانه در من است

من مست عشقم و دل دیوانه در من است عشق نگار در ره میخانه خرمن است ای دل بیا به‌ خانۀ رندان گذر مکن آنجا هزار مشکل و رندانه رهزن است من غافلم ز پیچ و خم راه عشق پاک چون لاف عاشقی پی بیگانه رفتن است ما عشق را به عالم امکان نمی‌دهیم عالم […]

مطالعه بیشتر

ترسم این کز عشق او دیوانه گردم عاقبت

ترسم این کز عشق او دیوانه گردم عاقبت از دیار خود روم ویرانه گردم عاقبت همچو شمعی آتشش سوزد مرا پروانه‌وار خوش شوم در گرد او پروانه گردم عاقبت چون دل و جان باختم در راه عشق آن نگار بی خبر از خویشتن کاشانه گردم عاقبت درد بی درمان خود را «طیبی» در دل نهفت […]

مطالعه بیشتر

من در خیال خلق چو دیوانه بگذرم

من در خیال خلق چو دیوانه بگذرم چون شمع نیم‌سوز ز کاشانه بگذرم پروانه‌وار روشنی شمع بنگرم من باز گِرد شمع چو پروانه بگذرم شوق وصال یار بود در ضمیر ما در وصل عشق جان ره جانانه بگذرم هرگز به غیر یار کسی را نجسته‌ام روزم مباد من ز تو دردانه بگذرم در خلوت نهان […]

مطالعه بیشتر

دل بهر چیست این‌که به عالم فغان گرفت

دل بهر چیست این‌که به عالم فغان گرفت از شور عشق شعله دل آسمان گرفت با آه جان‌گداز بسی سرکشیده غم صاحب‌نظر ببین جگرم لخته جان گرفت بلبل ز هجر گل بکشد ناله از جگر از شور شوق نغمۀ او گلسِتان گرفت ما را بس این طراوت و شادابی نگار با یک نگاه غمزۀ او […]

مطالعه بیشتر

این جان من که بر کف او در شکار اوست

این جان من که بر کف او در شکار اوست پروانه‌وار گرد رخش بی‌قرار اوست بس ناز و غمزه داشت که دیدم به صحنه یار با یک نظر که رفته دلم در کنار اوست یارم بلندهمّت و من خاک پای او آید گذر کند که سرم رهگذار اوست تا پای جان به راه نشستم در […]

مطالعه بیشتر
© 2024 حاج رحمت اله طیبی