در غمت من گله از روز کنم آتش عشق تو دلدوز کنم چون تو از عاطفه عاری بودی ز وجودم گله هر روز کنم از چه وجدی ز وجود تو برد بی خبر فکر تو مرموز کنم دل ربودی ز من خسته چرا دل شکستی که به دل سوز کنم تو بیا ماتم ما را […]
نویسنده: مدیر سایت
قسم به عصر که آن شهریار میآید
قسم به عصر که آن شهریار میآید ز بهر داوری این دیار میآید پی زدودن کفر از جهان به قدرت حق برای عدل که با ذوالفقار میآید ز بهر دادگر از بیکسان و مظلومان ولیِ ختم رُسُل با وقار میآید عیان شدند علائم، ظهور نزدیک است رسیده وقت ظفر آنکه یار میآید غروب ظلمت مستکبران […]
من ندانم که چرا بهر چه در انجمنم
من ندانم که چرا بهر چه در انجمنم در خرابات جهان بهر چه بود آمدنم میکشم بار گران را به سرا پردۀ عشق شاید آنجا برسد بار دل خویشتنم من ز درد غم هجران به ستوه آمدهام تو بگو نکته از او طوطی شکّرشکنم من برآنم که در این عالم فانی اثرم جاودان ماند و […]
اگر چه مانده دل و پیر و ناتوان گشتم
اگر چه مانده دل و پیر و ناتوان گشتم به یاد روی تو افتادم و جوان گشتم تو را ز ذات خداوند خود طلب کردم عجین وصل شدم خرّم این زمان گشتم ز نیست، هست شدم از ازل برایت دوست ز بهر طاعت آن وارد این جهان گشتم به هر کرانه نظر میکنم تو پیش […]
شب رسید و باز از هجر تو بیدارم هنوز
شب رسید و باز از هجر تو بیدارم هنوز تو کجایی ای طبیب درد بیمارم هنوز کم بکن ناز ای عزیز مهربان من بیا چون که من سیرم ز خود از قهر بیزارم هنوز تا تو هستی دور از من نازنین من در غمم غم خورم از سوز هجرت چون که غمخوارم هنوز گرچه پایت […]
خدای من دل پر غم در این دیار منم
خدای من دل پر غم در این دیار منم شکست خورده ز عشق آتشی دچار منم خیال دوری او میکشد مرا آخر ببینم آنکه نشد چارهساز کار منم ز چیست یار عزیزم به شور رنجور است ز درد رنج نگارم دل فکار منم ز دست کیست ملال عزیز دلبر من چرا خبر نکند دل بسوز […]
به کوی یار بیهمتا سریع آتشین گشتم
به کوی یار بیهمتا سریع آتشین گشتم به سود دل نشد هرگز به ناکامی حزین گشتم اگر خواهی بیابی کام خود مانند یوسف باش که آنی من شدم غافل ز کردارم غمین گشتم الا ای یار زیبایم مکن ما را دل آزرده که عمری سوخت در آتش چو خاکسترنشین گشتم تو دیگر همّت آوردی کمر […]
یارب دلم گرفته که جانانم آرزوست
یارب دلم گرفته که جانانم آرزوست امشب خیال دیدن آن جانم آرزوست چون طائر نی ام که پر بزنم روی بام او همچون عقاب بال و پر ارکانم آرزوست دورم هزار منزل از او چارهساز کیست یارب سبب تویی که به احسانم آرزوست هرگز ندارد او خبر از حال زار من تشریف او به نیّت […]
من افسرده چون از بینوایی
من افسرده چون از بینوایی گرفتارم به درد بی وفایی عزیزان همچو نی با من بنالید بنالیم از جفاهای جدایی منم در بند زلفانت پریشان پریشان کردهای از بی حیایی اگر میل دلت با من تو بودی چرا با دیگران میل خطایی که من دربند چشمانت اسیرم اسیرم کینهورزی تو چرایی تو دیدم داغ دل […]
دلم خواهد تو را آغوش گیرم
دلم خواهد تو را آغوش گیرم مرام عاشقی را پیش گیرم که شاید دلبرم آید به سازش که با دستم کنم او را نوازش نشد هرگز به کامم گردش دون همی گردون نموده قلب من خون خداوندا چرا عالم چنین است که مرگ اندر پی آدم کمین است یکی بینی که دارد مال بسیار یکی […]